ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكي و خدايي
نروم جز به همان ره كه توام راهنمائي
همه درگاه تو جويم، همه از فضل تو پويم
همه توحيد تو گويم كه به توحيد سزائي
تو زن و جفت نداري، تو خور و خفت نداري
احد بيزن و جفتي، ملك كامروايي
نه نيازت به ولادت، نه به فرزندت حاجت
تو جليل الجبروتي، تونصير الامرايي
تو حكيمي، تو عظيمي، تو كريمي، تو رحيمي
تو نماينده فضلي، تو سزاوار ثنائي
بري از رنج و گدازي، بري از درد و نيازي
بري از بيم و اميدي، بري از چون و چرائي
بري از خوردن و خفتن،بري از شرك و شبيهي
بري از صورت و رنگي، بري از عيب و خطائي
نتوان وصف تو گفتن كه تو در فهم نگنجي
نتوان شبه تو گفتن كه تو در وهم نيايي
نبُد اين خلق و تو بودي، نبود خلق و تو باشي
نه بجنبي نه بگردي، نه بكاهي نه فزايي
همه عزي و جلالي، همه علم و يقيني
همه نوري و سروري، همه جودي و جزايي
همه غيبي تو بداني، همه عيبي تو بپوشي
همه بيشي تو بكاهي، همه كمّي تو فزايي
احدٌ ليس كمثله، صمدٌ ليس له ضدّ
لِمَنْ المُلك تو گويي كه مرآن را تو سزايي
لب و دندان «سنائي» همه توحيد تو گويد
مگر از آتش دوزخ بودش روي رهايي
درباره این سایت